تاریخچه مختصر آواز (بخش ششم) (بخش آخر)
نویسنده: جان کوپمن
منبع: هنرستان موسیقی لارنس
مدرنیسم (1920 تا امروز)
کوبیسم، سبک هنری انتزاعی که اشیاء را تکهتکه کرده و آنها را به روشهای غیرمنتظره دوباره ترکیب میکرد، با تجربه انسانی در جنگ جهانی اول و دوره پس از آن مشابهت داشت. انفجار و تکهتکه شدن پایان یافته بود، اما هیچ چیز دیگر مانند گذشته نمیشد.
پس از تحمل جنگ، مردم تنها چیزی که میخواستند فراموشی گذشته و لذت بردن از حال بود. اما آهنگسازان نیز میخواستند گذشته را فراموش کنند و به آزمایش و کاوشهایی علاقه داشتند که آنها را از موضوعات سنتی و هارمونی و تونالیته متعارف دور کند. متأسفانه پیچیدگیهای ریتمیک جدید آنها، پلیتونالیته زننده، ارکستراسیونهای تجربی و آتونالیته دقیقاً چیزی نبود که مردم میخواستند و با پیچیدهتر و شدیدتر شدن موسیقی کلاسیک معاصر، مخاطبان آن به طور قابل توجهی کاهش یافت.
یکی از آثار بزرگ دوران پس از جنگ، اپرای «ووتسک» (1925) اثر آلبان برگ (1885-1935) بود. برگ شاگرد شونبرگ بود و مقداری از مواد دوازدهتنی (سریال) را در اپرای خود گنجانده بود. پارتیتور این اثر، یک نقطه عطف موسیقی مدرن است و پر از ایدههای نوآورانه است و باید به چند ویژگی مربوط به استفاده صوتی اشاره کرد. قابل توجه ترین مورد، استفاده از سبک آوازی به نام «شپراخشتیم» است، یک روش که از آن زمان در بسیاری از آهنگسازیهای سریال برای صدا استفاده شده است. در این سبک، که بین گفتار و آواز قرار دارد، اجراکننده باید هر نت را با دقت شروع کند، اما از مدت زمان باقیمانده نت برای تغییر لحن، مانند صحبت کردن، استفاده کند، نه حفظ آن، مانند آواز خوانی سنتی. از دیگر ویژگیهای پارتیتور برگ، استفاده از محدوده آوازی شدید، تسitura غیرمعمول و فاصلههای بزرگ در خط آوازی است. همه اینها به تکنیکهای استاندارد در موسیقی آوازی پیشرو تبدیل شدند، زیرا آهنگسازان در جستجوی صداهای بیانگر استفاده نشده قبلی، محدودیتهای بیرونی توانایی آوازی را بررسی میکردند.
این ویژگیها انتقادی را به همراه داشته است که چنین موسیقیای غیرآوازی است، اما وقتی به این پرسش که چه چیزی موسیقی را آوازی یا غیرآوازی میکند پرداخته میشود، تعداد کمی از مفاهیم رایج مورد بررسی قرار میگیرند. سنتگرایان معتقدند که موسیقی غیرآوازی است اگر از پرشهای بزرگ ملودیک (نهم یا بزرگتر)، ریتمهای زاویهدار (کوتاه، نقطه یا سنکوپ)، استفاده غیرمعمول از دینامیک (محدوده پایین/بلند یا محدوده بالا/آرام) یا همراهیهای رقابتی (ناهمساز یا بلند) استفاده کند. اما چنین تفکری منجر به نتیجه بعیدی میشود که آهنگسازانی که از چنین عناصری اجتناب میکردند (کارل دیترز فون دیترزدورف، رابرت فرانز و لئو دلیب نمونههایی هستند)، به نوعی به حالت روشنگری دست یافتند که استادانی مانند آلبان برگ، بلا بارتوک و بنجامین بریتن، که از آنها استفاده میکردند، به آن نرسیدند.
آرتور هونهگر، آهنگساز، استاندارد جایگزینی را برای شناسایی کیفیت واقعی آوازی موسیقی ارائه داد: تنها موسیقیای که هنگام اجرای قسمت آوازی آن توسط یک ساز جایگزین به طور قابل توجهی تحت تأثیر قرار میگیرد، از آزمون او عبور خواهد کرد. او اشاره کرد که آریاهای بزرگ پوچینی، موزارت و وردی هنگام نواخته شدن توسط یک ویولونیست خوب، چیز کمی از دست میدهند. ویژگیهای اساسی آنها از نظر زیبایی و ملودی دلپذیر دست نخورده باقی میماند، که نشان میدهد این ویژگیها ماهیت واقعی و ضروری آواز نیستند. اما او معتقد بود که اگر خط آوازی «پلئاس و ملسیاند» دبوسی روی یک ساز نواخته شود، احساس از دست دادن غیرقابل اشتباه خواهد بود: موسیقی بیمعنی به نظر میرسد و دلیل وجود آن کاهش مییابد. بنابراین، از نظر هونهگر، این باید موسیقی با ارزشهای واقعی آوازی باشد.
«ووتسک» برگ ویژگی مهم دیگری را نیز نشان میدهد: تمایل آهنگسازان مدرن برای روشنسازی و کنترل تفسیر آثار خود با ارائه دستورالعملهای ویرایشی دقیقتر و خاصتر. در نتیجه، تنها چند میزان از موسیقی برگ ممکن است حاوی دستورالعملهای اجرایی بیشتری نسبت به کل یک پارتیتور از جیاس باخ باشد. این عمل ممکن است با برخی خطرات همراه باشد. ابهامات موجود در پارتیتورهای قدیمی، هدف مفیدی اگر ناخواسته داشته باشند، با اجازه دادن به نسلهای بعدی برای آوردن بینشها و تفسیرهای جدید و حیاتی به آنها. آهنگسازان مدرن، با کاهش تزریق آینده تخیل، ممکن است فرصت رشد آثار خود را با گذشت زمان محدود کنند.
ظهور سبک سرگرمی
شرایط پس از جنگ به گونهای بود که جریان جایگزین همیشگی خلاقیت موسیقیایی – سبک سرگرمی محبوب – افزایش بیسابقهای در اهمیت خواهد داشت. موسیقی محبوب به حداقل قرون تاریک برمیگردد، زمانی که مد یونانی، ماژور ما، با نام modus lascivus – مد شیطانی – نامگذاری شد. تروورها، استفان فاستر، جورج گرشوین و آثاری متفاوت مانند Sumer is icumen in، The Beggar’s Opera، Yankee Doodle و Star Dust همه بخشی از تاریخ آن بودهاند. اکنون، با دفع جذابیت سبکهای کلاسیک معاصر، مردم به طور متوالی برای موسیقی خود به Tin Pan Alley، Jazz، Blues و Swing روی میآوردند. جذب علاقه عمومی توسط این سبکهای جدید با دسترسی آسان آنها کمک شد، زیرا فناوری روشهای جدیدی را برای گسترش لذت آنها فراهم میکرد.
مردم دیگر نیازی نداشتند که پول خود را برای یک پیانو گران قیمت در اتاق نشیمن یا وقت خود را برای یادگیری نواختن آن سرمایهگذاری کنند. ضبطهای گرامافون و جدیدترین دیوانهبازی – پخش بیسیم – میتوانست موسیقی را به خانههای آنها بیاورد. موسیقی دلپذیر و سرگرمکنندهای که میتوانست با تنظیم رادیو یا پیچیدن گرامافون لذت برد، در نهایت یک مخاطب کوچک اما مشارکتی را به یک مخاطب بسیار گستردهتر اما منفعل تبدیل میکرد.
باز هم، هنرمندان جوان مجبور بودند بین دو شکل آوازخوانی بسیار متفاوت انتخاب کنند تا تلاقی بین آنها به ندرت امکانپذیر باشد: سبکهای به اصطلاح کلاسیک و محبوب. یک پدیده جدید آمریکایی، سبکشناسان آوازی با صدای لیریک به نام کرونرها، توسط عموم مردم مورد علاقه قرار گرفتند و بسیاری از آنها حرفههای طولانی و سودآوری را ایجاد کردند. در ابتدا، رودی والی بود که در زمانی قبل از تقویت الکترونیکی، یک علامت تجاری شخصی برای مگافونی که برای افزایش قدرت حمل صدای خود استفاده میکرد، ایجاد کرد. سپس بینگ کراسبی آمد، که حرفه مادام العمر او شامل صحنه، رادیو، تلویزیون، فیلم بود و ضبطهای او، مانند White Christmas، هنوز هم شنیده میشود. بعدها فرانک سیناترا، پگی لی، تونی بنت و بسیاری دیگر آمدند، همه هنرمندان در سبکی که نیازمند تلفظ بیعیب، تفاوت ظریف متن، خط یکپارچه و تولید صدای سبک و غیرمطالعهای بود. سهولت آوازخوانی آنها بر استفاده از تقویت الکترونیکی استوار بود و همراهی آنها، چه گروه رقص، چه «کومبو» کوچک ساز یا پیانو، با دقت تنظیم شده بود تا حمایتی باشد بدون اینکه رقابتی باشد. نوشتن سفارشی بازگشته بود. اشاره شده است که «طبیعتگرایی گفتگو» خواننده میکروفون نشاندهنده تولد دوباره سبک آواز مبتنی بر متن است که مورد علاقه کامراتای فلورانس بود. این و ایدههای جالب دیگر در کتاب هنری پلسنت، The Great American Popular Singers، توسعه یافته است و علاقهمندان به خوانندگان و آواز محبوب، از آل جولسون تا باربارا استریسند، باید آن را بخوانند.
پیشرفت های فنی بیشتر
قبل از سال 1925، ضبطهای صوتی با یک فرآیند آکوستیکی انجام میشد و اتفاق افتاد که صداها را آسانتر از سازها میتوان ضبط کرد. شرکتهای ضبط، کاتالوگهای خود را با آهنگها و آریاهایی که توسط بهترین هنرمندان موجود اجرا میشد، پر کردند. همانطور که پیانوی اتاق نشیمن نشانه فرهنگ در خانه طبقه متوسط سال 1900 بود، گرامافون نیز در سال 1920 همین عملکرد را داشت. در یک عصر تابستان گرم، صدای ضبط شده انریکو کاروسو یا آملیت گالی-کورچی میتوانست از پنجرههای باز تقریباً هر شهر و شهر در جهان غربی شنیده شود. افرادی که هرگز در زندگی خود داخل یک خانه اپرا نمیشدند، اکنون میتوانستند بهطور اتفاقی همراه با La donna è mobile و Caro nome زمزمه کنند. این یک گام مهم در گسترش آگاهی عمومی در مورد موسیقی و افزایش تشخیص آوازخوانی آن بود.
تقویت الکترونیکی در سال 1925 معرفی شد و ضبط سازهای موسیقی (به ویژه صدای سازهای زهی) بسیار بهبود یافت، همانطور که توانایی ضبط گروههای آنسامبل و بزرگتر از هنرمندان نیز بهبود یافت. رپرتوار ارکسترال شروع به وارد شدن به کاتالوگهای ضبط کرد. روش الکترونیکی نه تنها وضوح را بهبود بخشید، بلکه به دستکاری صدا نیز اجازه داد: متعادل کردن نیروهای تونال، کنترل حجم و تمبر. صنایع ضبط و پخش در زمینه کاربرد فناوری برای صدا پیشرفتهای بزرگی داشتند و در دهههای بعدی به بهبود تجهیزات و تکنیکهای خود ادامه میدادند. این پیشرفتها در بازتولید صدا به زودی برای اضافه کردن صدا به فیلمهای سینمایی استفاده شد و بهطور مناسب، فیلمی با عنوان The Jazz Singer (1927) بود که این ایده را معرفی کرد. کسب و کار سرگرمی موسیقی به یک صنعت با رشد سریع تبدیل شده بود.
هالیوود که به سرعت به «فیلمهای گفتاری» تبدیل شده بود، به زودی ژانر کاملاً جدیدی – «موسیقی» – را با علاقه فراوان پذیرفت. از Rio Rita (1929) تا There’s No Business Like Show Business (1954)، موزیکال هالیوود به افزایش استانداردهای عمومی انتظار بصری تئاتری کمک کرد، درست همانطور که گرامافون گوش موسیقی عمومی را آموزش داده بود. تلویزیون، دستگاه فناوری مهم بعدی، از آنجا ادامه داد. همه اینها تأثیر عمیقی بر خوانندگان داشت، زیرا نه تنها استانداردهای بازیگری قانعکننده افزایش یافته بود، بلکه ظاهر فیزیکی ذاتی نیز اهمیت پیدا کرده بود. سایر چیزها برابر بودند، خواننده لاغر و جذاب بصری نسبت به خواننده چاق یا غیرجذاب ترجیح داده میشد. تا اواسط قرن، یک خواننده باید استعداد برجستهای داشت یا توانایی آوازی بسیار نادری داشت تا بدون توجه به ظاهر خود وارد اپرا شود. در فیلمها، ظاهر دلپذیر به زودی یک شرط ضروری شد و حتی «تنورسیمو» لوچانو پاواروتی نیز باید کمی لاغر میشد تا هالیوود او را در نظر بگیرد.
پرواز ترانس آتلانتیک لیندبرگ در سال 1927 نوید دهنده سفر هوایی آسان و سریع امروز بود. با بهبود حمل و نقل هوایی و به ویژه با سفر جت پس از جنگ جهانی دوم، خوانندگان به طور فزایندهای گذرا شدند و امکان خواندن در وین یک شب، لندن شب بعد و شیکاگو شب بعد امکانپذیر شد. اما فشار فیزیکی چنین برنامهریزی و سفری (اختلال خواب جت، تطبیق با ارتفاع و غیره) بسیار شدید است و تعداد کمی از خوانندگان میتوانند بدون مجازات آن را تحمل کنند. با این حال، سفر هوایی از چند طریق بر خوانندگان تأثیر گذاشته است. برای جذب برجستهترین هنرمندان در «مدار جت»، لازم شده است که شرکتهای اپرا آثار را به زبانی که در آن نوشته شدهاند اجرا کنند و از نسخه استاندارد پذیرفته شده اثر استفاده کنند. هیچ سوپرانوی فوقستاره زمانی را صرف یادگیری مجدد توسکا به زبان هلندی نمیکند فقط برای اینکه بتواند آن را برای یک قرار کوتاه در آنتورپ بخواند. شرکتهای اپرای به اصطلاح کلاس بینالمللی جهان به این واقعیت احترام گذاشتهاند و نمایش بصری یک ترجمه عامیانه در حال انجام به یک ویژگی منظم در بسیاری از خانهها تبدیل شده است. با این حال، در شرکتهای کوچکتر، جایی که یک گروه رزیدنت و نزدیک با هم، سبک اجرا است، یا در کشورهایی که مدتهاست چنین سنتی وجود داشته است، اپرا ممکن است همچنان ترجمه و به زبان عامیانه خوانده شود.
جنگ جهانی دوم فناوری را به مسیرهای جدیدی سوق داد و یک فرمت ضبط صدای مغناطیسی، با استفاده از نوار پوششدار، یک پیشرفت مرتبط بود. این روش نسبت به روش قدیمی ضبط دیسک مومی چندین مزیت داشت. ویرایش (بریدن و چسباندن) آن بسیار آسان بود و امکان اصلاح اشتباهات یا خطاها را فراهم میکرد که در حین ضبط اجرا رخ میداد. پیش از این، تمام ضبطها در «برداشتهای کامل» انجام میشد و اگر نت نهایی یک آریا یا صحنه کامل نبود، کل انتخاب باید دوباره با امید به بهبود آن اجرا میشد. سهولت جدید ویرایش همچنین امکان ساخت ضبطهای کامپوزیت را فراهم کرد. بهترین قسمتهای برداشت شماره 4 میتوانست به بهترین قسمتهای برداشت شماره 40 (که ممکن بود روزها یا ماهها بعد ضبط شود) متصل شود و تعداد کمی از افراد این را میدانستند. در واقع، ترفندهای ضبط بدوی مدتی بود که انجام میشد و یک سوپرانوی معروف یک بار در یک جلسه ضبط شرکت کرد تا چند نت بلند را بخواند که دوست او، یک هنرمند پیر، دیگر نمیتوانست اجرا کند. ضبطکننده نوار همچنین امکان ضبط «مستقیم» را بسیار آسانتر از دیسکها فراهم کرد. بسیاری از بهترین اجراهای ضبط شدهای که امروز از آنها لذت میبریم با تجهیزات نوار در اجراهای واقعی ساخته شدهاند، جایی که کیفیت خاصی از ارتباط که میتواند در نتیجه تعامل یک هنرمند با مخاطب حاصل شود، ضبط شده است. نوار همچنین برای خوانندگان در موقعیتهای مطالعه و آموزش مفید بوده است و برای آنها نسبتاً آسان است که خود را همانطور که دیگران میشنوند، بشنوند.
یک سبک سرگرمی جدید – راک
پس از جنگ جهانی دوم، یک هنرمند جوان، لس پاول، تقریباً به تنهایی با افزودن پیکاپهای الکترونیکی به گیتار آکوستیک خود، مسیر موسیقی محبوب را تغییر داد و بدین ترتیب گیتار برقی را اختراع کرد. علاوه بر این، در حین ضبط صداهای ساز جدید خود روی نوار، او با ترکیب چندین ترک ضبط شده با هم در یک کل کامپوزیت آزمایش کرد. ایدههای او به سنگ بنای صنعت ضبط موسیقی محبوب تبدیل شد و سبک جدید سرگرمی – راک اند رول – را امکانپذیر کرد.
راک، برخلاف رگتایم و جاز، کاملاً بر فرمت آهنگ (یک انتخاب راک بدون متن بسیار نادر است) مبتنی است، در حالی که سبک آن با استفاده از هر دو ساز استاندارد و الکترونیکی، هارمونیهای متعارف، تقویت الکترونیکی و یک ضربان ریتمیک محرک تعریف میشود. متون، که خطاب به نوجوانان و جوانان بزرگسال «بازار» هستند، اغلب جسورانه یا سرکش اجتماعی هستند و با شدت قابل توجه احساسی و صرف انرژی ارائه میشوند.
— جان راکول، آواز خوب هرگز نمیمیرد
اگرچه ممکن است خلاف آن به نظر برسد، مردم هنوز هم از نمایشهای پرقدرت و مهارتهای آوازی که با تلاش همراه است، حتی با استفاده از تقویتکنندههای صدا، لذت میبرند. برای مثال، میتوان به محبوبیت خوانندگان راک پرانرژی مانند راد استوارت و بروس اسپرینگستین، یا خوانندگان گاسپل و ترانهسرایانی با سبک بیان قوی مانند ویتنی هیوستون و آرتا فرانکلین اشاره کرد.
کنوانسیونهای ارائه راک شامل تقویت فوقالعاده، جلوههای نور پیچیده، لباسپوشی غیرمعمول و حرکات دیوانهوار توسط اجراکنندگان است. این سبکی است که از آواز بهعنوان یک نقطه شروع استفاده میکند تا بهعنوان یک هدف نهایی، و کیفیت آواز برای موفقیت اجرا به اندازه شدت و سطح هیجانی که سرگرمکننده ایجاد میکند مهم نیست.
— جان راکول، آواز خوب هرگز نمیمیرد
سبکهای آواز سیاه، که ریشه در موسیقی سیاهان آمریکا (مانند روحانیها، بلوز و جاز) دارند، تأثیر عمیقی بر موسیقی آمریکا و جهان گذاشتهاند. این سبکها با ویژگیهایی مانند صدای خشن، استفاده از تغییرات کوچک در گامها برای بیان احساسات و بیان مستقیم و شدید احساسات، تأثیر زیادی بر موسیقیهای محبوب مانند تین پن آل و راک داشتهاند.
پیشرفتهای اخیر در صنعت ضبط – رکورد بلندپایایی با وضوح بالا و دیسک فشرده دیجیتال – طیف قابل توجهی از موسیقی قبلاً غیرقابل دسترسی را به راحتی در دسترس قرار داده است. امروزه رایج است که بین چندین اجرای ضبط شده از آثاری که فقط چند دهه پیش آنقدر اجرا نشده و مبهم بودند که تنها متخصصان موسیقی از وجود آنها آگاه بودند، لذت ببرید. ضبطهای ویدیویی اکنون هم عناصر بصری و هم صدای اجراهای تئاتر موسیقی و اپرایی را به بینندگان خود میآورند. هرگز تا به حال چنین مخاطب قابل توجه یا دانایی برای موسیقی وجود نداشته است. هرگز تا به حال رپرتوار یک خواننده نیازی به این گستردگی یا آگاهی سبک او نداشته است.
آینده
همانطور که دیدیم، هنر آوازخوانی دائماً در حال تکامل است. امروزه، زمانی که افراد بیشتری نسبت به هر زمان دیگری از انواع مختلف موسیقی و آواز لذت میبرند، هیچ شکی وجود ندارد که هنر آوازی به شدت زنده است و به توسعه خود ادامه خواهد داد.
موسیقی به نوعی تقریباً زندگی ما را فرا گرفته است. امید اریک ساتیه، آهنگساز فرانسوی در آغاز قرن، برای موسیقیای که به اندازه مبلمان یا کاغذ دیواری در روال روزانه ما رایج و مورد توجه نباشد، محقق شده است. موسیقی پسزمینه ما را در همه جا همراهی میکند: در مراکز خرید، توالتها، آسانسورها، اتاقهای انتظار پزشکی. حتی هنگام نگه داشتن تلفن، ما تحت تأثیر حضور آن هستیم. اینکه این کاغذ دیواری موسیقی در نهایت چه تأثیر بلندمدتی بر درک ما از سایر موسیقیها – که برای گوش دادن دقیق طراحی شده است – خواهد داشت، غیرقابل پیشبینی است.
با پیشرفتهتر شدن علم الکترونیک، به نظر میرسد که همه اشکال موسیقی آوازی از تقویت استفاده خواهند کرد. پاداشهای مالی اجرای «مستقیم»، اگرچه تقویت شده، برای پانزده (یا پنجاه) هزار نفر، به جای حداکثر فعلی، که توسط محدودیتهای آکوستیک به حدود چهار هزار نفر تحمیل میشود، غیرقابل مقاومت به نظر میرسد. بسیاری از خانههای اپرا در صورت لزوم از تقویت استفاده کردهاند و این عمل مطمئناً با انتقال اجراها به صحنههای فضای باز و ورزشگاهها افزایش خواهد یافت. برعکس، پیشرفتهای غیرقابل پیشبینی در معماری آکوستیک ممکن است ساخت سالنهای کنسرت بسیار بزرگتری را امکانپذیر کند که در متعادل کردن و انتقال صدا بسیار کارآمد هستند و نیازی به تقویت نخواهند داشت.
با یا بدون تقویت الکترونیکی، سازها همچنان به طور مداوم بلندتر میشوند. به عنوان مثال، نه چندان دور، یک اختراع جدید مرتبط برای سازهای زهی، پل استارکر، اعلام شد. این یک پل طراحی شده جدید است که رزونانس بیشتری را از سیمها به بدنه ساز منتقل میکند و در نتیجه به نوازندگان اجازه میدهد تا سازهای قدیمی خوب خود را در سالنهای کنسرت بزرگتر از همیشه – بدون تقویت الکترونیکی – بنوازند.
در اجرای اپرایی، یک روند در حال توسعه وجود دارد که در آن مکان، عصر و عناصر طرح یک اثر «بهروز» میشوند (ریگولتوی تنظیم شده در شیکاگو آل کاپون و غیره) تا آنها را سرگرمکنندهتر یا از نظر تئاتری مرتبطتر کنند. اگر کارگردانان صحنه در پیشبرد چنین ایدههایی تا پایان منطقی خود غالب شوند، ممکن است نتیجهای از تعادل مجدد اولویتهای سنتی اپرایی حاصل شود. ممکن است به ارزشهای تئاتری اولویت داده شود و خوانندگان مجبور شوند از گودال ارکستر بخوانند در حالی که بازیگران بسیار ماهر شخصیتها را روی صحنه تقلید میکنند. یک تکنیک موازی مدتهاست در فیلمهای موسیقی استفاده شده است. یا شاید کل مؤلفه موسیقیایی اجراهای آینده پیشضبط شود تا از گودال ارکستر برای پشتیبانی از ارائه تئاتری «مستقیم» پخش شود.
به طور کلی پذیرفته شده است که افزایش ارتفاع کوک، صدای بسیاری از سازهای ارکسترال مدرن را ترجیح میدهد و این روند در سالهای اخیر بوده است که ارتفاع کوک را هر چه بیشتر بالا ببرد. این روند برای خواننده نامطلوب است و برای کسانی که این روند را کنترل میکنند اهمیتی ندارد. چه زمانی و اگر واقعیتهای این موضوع با آن روبرو شوند، به نظر میرسد که ما دو استاندارد کوک خواهیم داشت، یکی که انحصاری برای آثار سازی و دیگری برای موسیقی شامل صداها استفاده میشود.
دانشمندان گفتار و کامپیوتر مدتهاست که صداهای گفتار انسان را سنتز کردهاند و آواز سنتز شده توسط کامپیوتر در آزمایشگاههای تلفن بل تا سال 1963 ضبط شده است. پیشرفت در این زمینه ادامه دارد و دلایل وجود دارد که انتظار پیشرفتهای قابل توجه آینده را داشته باشیم.
علم پزشکی نیز ممکن است به آواز خواندن آینده کمک کند. جراحی برای ترمیم صدا مدتهاست که به دلایل پزشکی انجام میشود و جراحی حنجره به دلایل زیبایی ممکن است در سالهای آینده انجام شود. استفاده از جراحی مجرای صوتی برای تقویت صدای یک خواننده غیرممکن به نظر نمیرسد. و پیشرفت دانش شیمی هورمونی ممکن است منجر به دستکاری و مدیریت پیچیده کیفیتهای مختلف ساز آوازی شود.
در نهایت، با پیشرفت ارتباطات جهانی و حمل و نقل، ادغام تدریجی جوامع مختلف انسانی در یک فرهنگ گسترده جهانی، ویژگیهای قومی، منطقهای و زبانی فعلی ما ممکن است با هم ترکیب شوند و کمتر متمایز شوند. مفاهیم آوازی و سبکهای آوازخوانی متنوع امروز در چنین فرآیندی اجتنابناپذیر است، شاید تا حدی که همه خوانندگان جهان در نهایت با یک استاندارد مشترک زبان، سبک موسیقی و تولید آوازی متحد شوند.
بهطور واضح، پتانسیل رشد و تغییر در هنر جهانی آوازخوانی، به دور از تمام شدن، بیش از هر زمان دیگری است. دلایل زیادی وجود دارد که باور کنیم بهترین هنوز در راه است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.